من خراباتى و مستم به کجا آیم باز رو بسوی کِه روم با کَِه بگردم دمساز رقص وشادی بدلم مرد خدایا تو بگو به چه ساز تو برقصم؟ چه بخوانم آواز؟؟!! دست رو سوی تو کردم زغم ودرد ونیاز پر و بالم تو شکستی ، بده بال پرواز رو مگیر از منو تنها مگذارم در غم چو توئی بر دل افسرده ی عاشق همراز بار الهی ز کجا قصه کنم من آغاز که دلم پرشده و... قصه دراز است دراز خانه ویرانه ی عشق و دل من آواره یاربا ! خانه ی دل را تو دگرباره بساز دلم از درد و غم عشق به جان آمده باز اشک غلطان بچکید از رخم و رفت به ناز بغض غم بسته گلویم شده ام پر فریاد یار رفته زبرم ! با که بگویم این راز؟؟!! سوی این خسته نگاهی ز محبت انداز که گرفتاری من نیست بجز شیب و فراز همه دم باتو مناجات ودعا غرق به اشک همه شب باتو به سجاده ی پرمهر نماز ایزدا دست مرا گیر و رهان ازغم و درد یار را سوی من آور عشق را جاوید ساز