آخرین اشعار ارسالی

هر لحظه همه جا همراه منی
در یاد در دل در پیش رو
هر لحظه دنبال چشمان توام
همچون شعر همچون آرزو

هر شب تو را در آسمان می‌بینم
نورانی و خندان همچون

ادامه شعر

ما را بس
یک جرعه سراب سرخوشی ما را بس
سرمستی ناب سرخوشی ما را بس

با خون جگر تو را به دست آوردم
این قلب کباب سرخوشی ما را بس

از بین تمام لح

ادامه شعر

ما
هر دو
از یک درد می نالیم

با خاطراتت

داغ می بینم

با خاطراتم

خواب می بینی

ادامه شعر

باران بارید
شست
خیس خیس شد
کوچه
آنجا ک آغوش عشقمان
به غرور رسید
بدتراز آن
نفرت
جای جای
دیوارجا ماند
سالهاست تکراریست
باران
ردی در دلم

ادامه شعر

آه‌ عمر خیام
هیچ ما کدامین است؟

این‌ که دیگر
کوزه ی شراب و قرص نان
طلب نکند کسی از ما؟

یا این که در بیابان
آواز بهشت بخوانیم
پا به پا

ادامه شعر

فسرده ماه امشب زچشم انتظاری ما
مگر نشان طوفان گرفته از بیقراری ما
وفا ز خار بیاموز کنون که در کنار گلی
که می بُرندش ز بن باز حواری ما
بیاد شمع سو

ادامه شعر

درمن

رنجی نمی توفد

درمکان امن دنج 

آرامشِ بیکران ، حظِ بلوغ ، حلول کامل

نیاز به ساختمان مجلل ندارد

با تیرآهن و بلوک و شن

وقصره

ادامه شعر

در یک زمان بودیم
در یک مکان،
زمان را متوقف کردیم
مکان را دور زدیم،
باز غم بود در دل هایمان
شاید
آوای زخم هایمان یکی نبود
که زندگی مکرر
نت خوشبختی را فالش می نواخت

ادامه شعر

می‌خواهم تمام روز را در قابِ پنجره ای باز رو به شهر فریاد کنم
وبگویم من می‌دانم
جهان زیبا می‌شود اگر نقاب ها را برداریم
و اعتراف کنیم بازی را باخت

ادامه شعر

پای دلم دربند شد
در بند یک لبخند شد

لبخند جزئی کوچک از
جادوی بی مانند شد

جان نیز شیرین عقل از آن
شیرین لب چون قند شد

آواز شور انگیز او
هم

ادامه شعر

شب دراز است و تو بیدار ،ای ایران من
پیکرت زخمی است از جور دشمنان ،ایران من
سرگذشتت سرگذشت قرنها و سالهاست
عاقبت آنکه بماند چون ستون ، ایران من

ادامه شعر

ماه دل آمد به پشت پنجره
قمری عاشق نشسته روی گل
عطر گل فضا را مست مست
ماه شب را بیخود و به سوی گل

ادامه شعر

ای حریمت بهشت هر عاشق
مهر تو در سرشت هرعاشق
این همان رحمت خداوند است
عشق تو سرنوشت هر عاشق
ضامن آهوی غریب آقاجان
ای به دردم طبیب آقاجان

ادامه شعر

1. چره هیته دیل زرچه جی مۊردنه
2. آخه تۊغایی تنهأ تی لاچِ دأشتنه
3. آلاخان والاخانی تی کۊچی چۊشم مانستنه
4. سَرامال بدری دأیسن دسأمۊجانه خأستنه

ادامه شعر

این شهر چه جای ماندن است در آن خدا نیست ؟
شهری که تزویر و ریا از دین جدا نیست

شهری که آسمانش خراش خورده ز تزویر
برج جای درویش گشته و جای دعا نی

ادامه شعر

یک سر به زن به ما که ببینی چها کنم
یک گوشه ای نشسته خدایا خدا کنم

پاسخ که نیست هر چه که ما ندبه میکنیم
حیف از صدا که بیهده من در فضا کنم

خون د

ادامه شعر

گاهی دوست داشتنی های
آن طرف پنجره را که میشمارم؛
همه اش یک طوری ختم می‌شوند
به خورشید..خورشید ؛
و باز خورشید..

هر روز در تمام پنجره ها
به ا

ادامه شعر

تا کُنونَت فکرَتی بوده است زین دنیا؟
بر اَسرار و رُموزِ خُفته در بَطنش
از آغازش زِ پایانش
در این رفتارْ کو دارد،
گَهی تلخ و گَهی شیرین؛
زمانی،

ادامه شعر

من خسته از شمام
قدری ولم کنید
آرام و بی صدام
قدری ولم کنید

با حال خود خوشم
نازی نمیکشم
از دستتان رهام
قدری ولم کنید

خر ها چنان

ادامه شعر

بخارِ قهوه روی فنجونامون
گرمای دستِ تو که، تو دستمه
آروم می گیرم کنج آغوشت
همون آرامشی که حَقَّمه

میونِ ثانیه های بی قرار
من و تو یه دنیا حَرفی

ادامه شعر

برواهل نمازشو تاگران شی

به اوقات خوشش نیک مبتلا شی

به مقصوره نشین رازونیازکن

به شکرحق زغمهایت رهاشی

ادامه شعر

این یک ترانه است...
برای هماهنگی و ملودی پیغام بگذارید..

کجــایی قربــونت برم..، الهی
طلوع نور قلب من تو ماهی
تا که تو هستی روشنه قلب م

ادامه شعر

یاد تو مستی می در غم شب های من (است)
نام تو شور دو عالم به دو لب های من (است)
گر چه آرام ندارم نه قرار و درمان
خوشی ام نقش تو در آتش تب های من (اس

ادامه شعر

ماه امشب گوشه ای از آسمان
مانده تا راز دلی افشا کند
گر چه عاشق در خیال خام خود
خواست تا این قصه را حاشا کند
در افقهای سپید چشمها
سرخی بک اشک بی ا

ادامه شعر

در این دنیای نامردی که گشته وادی سردی
به دنبال چه میگردی که درگیرِ چنین دردی
اگر دنبال عشقی تو سفر کن وادی عشاق
رسیدی گر چنین جایی سزاوارِ جوان

ادامه شعر

سرای غزل :
لطف خداوند

الهی صبحتان شیرین چنان قند
به روی ماهتان خورشید پیوند

به هر جا می روید و باز آیید
شود  همراهتان  لطف خداوند

سیدعلی

ادامه شعر

آتش خیال

از نخستین نگاه،
نخستین دیدار،
می‌دانستم،
که جادوی چشمانت،
مرا دربند خود می‌کشد.
هر لحظه،
پراکنده می‌کند
باد،
سبد سبد،
خیالت را،

ادامه شعر

شکست
حباب شیشه ایِ بغضی
که نگاه مغموم آینه را
خاکستری
و شرم عشق را
درانعکاس تلخندهایش
نهان کرده بود‌

فریبا صادق زاده

ادامه شعر

چند تک بیتی عاشقانه

(بوسه پنهانی)

خداوندا تو را شکرانه من مقروض گشتم باز
به داغی دو لبهایش هزاران بوسه پنهانی

(شوکا صبور)

( خاکستر

ادامه شعر

خواب دیدم آمدی دنیایِ من مِهراب شد
هدیه دادی رُز به چشمانم که دل سیراب شد
موج می زد سازِ بی آلایشی در دیده ات
محوِ پاکیِ دو چشمت گشتم و آن ایده ات
کوثر قرباغی(کبری)

ادامه شعر

ای عشق در بزن که دلم سخت بی نواست
جانم ز شدت فراق همی غرق در عزاست

ای عشق سال هاست که در انتظار تو،
مو کرده ام سپید و دلم بحر غصه هاست

ادامه شعر

از فصل خزانم
عابری
با رد پای پاییز،
خودم را به تو می رسانم
امید آن که
باشی پشت پنجره
در انتظارم ؛
،،،
نمی خواهم هیچ‌
ازتو؛
تنها ،ب

ادامه شعر

هی خط زدم شعری جدید آمد
پاییز رفت و فصل عید آمد
حافظ نوشته غم‌نخور آری...
اینبار در شعرم امید آمد...

من با تو ما، در روز بارانی
بی چتر‌ها، شال زمستانی...
مابین مردم بوسه می‌گیریم
دیگر بس‌است آغوش پنهانی

ادامه شعر

بهار عاشقان
دلم را می دهم شاید دلآرام جهان آید
همی آرام دنیایم زکوی دلبران آید
به سویش می روم آنجا که آرام جهان گیرم
دراین افسون شیدایی،بهار عاشقان آید
چهارشنبه 26 اردیبهشت ماه 1403
نظافتیان

ادامه شعر

هرچه روشن‌تر شدی، شد سایه‌بانم بیشتر
تا که وقتم صرف باران شد، زمانم بیشتر

زیر پایم موج دریا یا که ابری تیره است
چون‌که دل شاعر شده، اندوه جانم ب

ادامه شعر

تا مست شراب لب دلدار نگردم‌
هوشیار نخواهم شد و بیدار نگردم‌
‌
یغما ببر ای دزد همه دار و ندارم‌
جز بهر نگار ، عازم پیکار نگردم ‌
‌
ای شیخ گلو پار

ادامه شعر

پرتو شمع بر سفرهِ شام است امشب
در طبعِ دلم میلِ چراغست امشب
دادار از زردی آفتاب دَر دِه سو سرخ
دایر ساز آنچه خرابست امشب

ادامه شعر

چو همان باد خروشان بر تنم
جنبه بر یار خروشان برسرم
من ز جا خوانده ام این روز را
گر ببارد نور آیینه سرم
گر دروغ گوید از راست گویی
من نباشم ز تن بد گویی

ادامه شعر

هرچند، من از دود غمت، بی ریه هستم  
من عاشق این چالش و این حاشیه هستم

تا بار دگر آمدنت را بنویسم
من منتظر سبزترین ثانیه هستم

بی عشق، دلم قاعده

ادامه شعر

افتادنِ شمشاد

جز گرمیِ آغوشِ تو در دل نظری نیست
چشمه که بجز جانبِ رودش سفری نیست

تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم تو چنان در منی از من

ادامه شعر

اگر زمین گِرد نبود
پیدا می‌کردم تو را
کنجِ یک کافه‌ی دنج
وقتِ بوییدنِ دمنوشِ بهار
اگر زمین گرد نبود
پیدا می‌کردم تو را
هنگامِ عبور از خیابانِ شلوغ
زیرِ گذرِ پیاده‌ها
وقتِ خواندنِ شعری از فروغ

ادامه شعر

رفتی و نماندی و نبودی و ندیدی، صد افسوس
در روز غمش بودم و در روز خوشم نیست، صد افسوس
چون آتش آهنگری در عشق گداختیم
نماندی که گلستان شود این عشق، صد

ادامه شعر

مِن دِلِت هِد تا هِمیشه ، معرفت تیگِس بِلاز
اَر ( کَـلومِ نَشمـه ی زَرتُشت ) بوهِت پیشواز

لُـر ؛ اَیَــر لُـر بـو، نَبَنده دل بــه مُلـمــارِ عَـ

ادامه شعر

قوس های ابروانت و صراط المستقیم

ای خدا الغوث الغوث

ادامه شعر

در سوگ
عطر وحشی از دست رفته اقاقیا
وگل هایی که بزودی
لبخند غروب
و ‌طلوع خورشید را
براحتی از دست می‌دهد
ولبخند بر لبان نسیم
می خشکد
چو

ادامه شعر

چون یاد تو هست همیشه در دل
عشقــــــت ندهـم، بنده بر باد
در کُنــجِ دلِ مَنست جایت
هرگز نروی ز دل، تو از یاد
...
سلیمان بوکانی حیق
1403.2.26

ادامه شعر

گویی گمان نمی کنم و هیچ قرارم نیست
این راه رفته را به تماشا بهاء چیست

این راز سر به مهر بماند به یادگار کنار
کز بی راهه رفتن مرا رمق قرار نیست

ادامه شعر

قبلِ اینکه ببینم تورا
تصور کردم عااااشقم
بعد اینکه دیدم تورا
عشق را دیدم باچِشَم

سعی کردم که بشناسمت
روز به روز عاشق‌تر شدم
عهد بستم بسازم با

ادامه شعر

شب و روزم همه را فکر تو دارد این دل
اشکِ حسرت به رُخَم دیده یِ نَم می بارد
رَج به رَج بافته رویای تو را دارِ دلم
هستیِ سبزِ مرا قطره یِ غم می

ادامه شعر

ای رایحه‌ات نم نم باران بهار

گیسوی پریشان تو آوای سه تار

موسیقی جان‌بخش بهشتی دختر

با عشق تو را پدید کرده‌ست نگار

شهناز یکتا

ادامه شعر

محبوبم
از کجا شروع کنم؟ با کدام زبان بگویم؟
با کدام قلم بنویسم؟
با کدام ساز بنوازم؟
چگونه تمام کنم این داستان را؟
مگر قلم تاب می آورد؟
مگر منِ

ادامه شعر