-<@ღ مریم پاییزی من ღ@>-

به اسمت می رسم،می لرزه قلبم، نمی دونی چه حالی داره بی تو

-<@ღ مریم پاییزی من ღ@>-

به اسمت می رسم،می لرزه قلبم، نمی دونی چه حالی داره بی تو

برای تو می نویسم

برای تو می نویسم ای دل رفته ز یاد 

برای تویی که بودی روزگاری شاد  

برای تو می نویسم ای دل پر خون 

برای تویی که رفتی تا مرز جنون 

برای تو می نویسم ای دل داغون 

برای تویی که می دونی خاطره هامون 

برای تو می نویسم ای دل آسمانی  

برای تویی که از مریم فاصله ها داری 

برای تو می نویسم ای دل زخمی 

برای تویی که به این عشق می خندی

برای تو می نویسم ای دل پژمرده 

برای تویی که مریم، هوش از سرت برده

برای تو می نویسم ای دل خسته 

برای تویی که روزی قلبت شکسته

برای تو می نویسم ای دل پاک 

برای تویی که از دوریش  گریبان کردی چاک 

برای تو می نویسم ای دل تنها  

برای تویی که سر می کنی با غمها 

برای تو می نویسم را برای تو می نویسم 

برای تویی که هستی در متن شعر هایم

 

 شاعر : هادی عاشق

لیلی من

گفتم  با دوری و درد هجران فراموشت کنم

ولی  فاصله ها  حریف این دل خونم نشد 

گفتم با تو دعوا می کنم شاید فراموشت کنم 

کردم این کار را ولی این هم چاره حالم نشد 

گفتم در سفر خاطراتت را فراموش می کنم 

رفتم  و باز آمدم ولی ،  درمان دردم نشد   

گفتم نفرت تو بیا با هم فراموشش کنیم 

آمد و آن هم حریف این دل و عشقم نشد 

این نشد آن هم نشد هر دوی اینها هم نشد  

کس بجز تو یار این دل بی سامانم  نشد 

لیلی  من ، مریمم جانم تو بیا، آخر 

هیچکس غیر تو درمان دل مجنونم نشد 

 

شاعر : هادی عاشق

پشیمونم

پشیمونم ، می خوام بگم ببخشید

اگر دلم احساست رو نفهمید  

بگم پشیمونم ،دیگه این دل نا صبوره 

دیگه اشکی برای ریختن نمونده

پشیمونم که با تو مغرور بودم

تو عاشق بودی و من کور بودم

پشیمونم که مهربونیت و ندیدم

ببخش آخه من  ، مجنون بودم 

پشیمونم که از تو دور بودم 

آخه مریم ، تویی بود و نبودم

پشیمونم ،برای گفتن این حرف خیلی دیره

می دونم ولی قلب عاشقم ، داره میمیره 

پشیمونم ،خدایا تقدیر من که این نبوده 

خودت گفتی که مریم با تو ، می مونه  

پشیمونم و کسی نتونست حالم رو بفهمه 

که این عشق و پشیمونی با هادی چه کرده

شاعر : هادی عاشقNight

گلایه

 دیگر مرا به معجزه دعوت نمی کنی
با من ز درد حادثه صحبت نمی کنی
دیریست پشت پنجره ماندم که رد شوی
اما تو مدتی ست اجابت نمی کنی
قولی که داده ای به من از یاد برده ای
گفتی ز باغ پنجره هجرت نمی کنی
بیمار عشق توست پرستوی روح من
از این مریض خسته عیادت نمی کنی
باشد برو ولی همه جا غرق عطر توست
گرچه تو هیچ خرج صداقت نمی کنی
یکبار از مسیر نگاهم عبور کن
آنقدر دور گشته ای که فرصت نمیکنی
گل های باغ خاطره در حال مردنند
به یاس های تشنه محبت نمی کنی
رفتی بدون آنکه خداحافظی کنی
دیگر به قاب پنجره دقت نمی کنی
امروز سیب سرخ رفاقت دلش گرفت
این سیب را برای چه قسمت نمی کنی
یعنی من از مقابل چشم تو رفته ام
این کلبه را دوباره مرمت نمی کنی
زیبا قرارمان همه جا هر زمان که شد
گرچه تو هیچ وقت رعایت نمی کنی 

شاعر : مریم حیدر زاده

برگرد

تو را قسم به لحظه لحظه های عاشقی

به تپیدن های قلبم به این دیوانگی

تو را قسم به مرگ عاشقانه ی برگهای پاییزیی 

به عشق  جاویدی که روزی بین ما می دیدی  

تو را قسم به دل سوخته ی شمع و غم پروانه 

به زبانه های عشق شمع در فراق پروانه

تو را قسم به ترانه های باد که می خواند مستانه 

به سرود کبوترهای عاشق این عاشقان بی لانه 

تو را قسم به تیشه های شیرین فرهاد بر کوه جانانه 

به مردن یک مرد عاشق مجنون در فراق لیلی غریبانه

تو را قسم به عشقمان اگر هنوز عشقی مانده 

به خاطراتی که هنوز از ما به جا مانده 

تو را قسم به روح گل سرخ و داغ شقایق  

به لحظه های در گذر این عشق و دقایق

به موجی که ساحل را در آغوش می کشد

به قلبی که انتظار تو را می کشد

برگرد 

شاعر : هادی عاشق

حرف های یک دل

بیا در کوچه باغ شهر احساس
شکست لاله را جدی بگیریم
اگر نیلوفری دیدیم زخمی
برای قلب پر دردش بمیریم
بیا در کوچه های تنگ غربت
برای هر غریبی سایه باشیم
بیا هر شب کنار نور یک شمع
به فکر پیچک همسایه باشیم
بیا ما نیز مثل روح باران
به روی یک رز تنها بباریم
بیا در باغ بی روح دلی سرد
کمی رویا ی نیلوفر بکاریم
بیا در یک شب آرام و مهتاب
کمی هم صحبت یک یاس باشیم
اگر صد بار قلبی راشکستیم
بیا یک بار با احساس باشیم
بیا به احترام قصه عشق
به قدر شبنمی مجنون بمانیم
بیا گه گاه از روی محبت
کمی از درد لیلی بخوانیم
بیا از جنگل سبز صداقت
زمانی یک گل لادن بچینیم
 کنار پنجره تنها و بی تاب
طلوع آرزوها را ببینیم
بیا یک شب به این اندیشه باشیم
چرا این آبی زیبا کبود است
شبی که بینوا می سوخت از تب
کنار او افق شاید نبوده  ست
بیا یک شب برای قلبهامان
ز نور عاطفه قابی بسازیم
برای آسمان این دل پاک
بیا یک بار مهتابی بسازیم
بیا تا رنگ اقیانوس آبیست
برای موج ها دیوانه باشیم
کنار هردلی یک شمع سرخست
بیا به حرمتش پروانه باشیم
بیا با دستی از جنس سپیده
زلال اشک از چشمی بشوییم
بیا راز غم پروانه ها را
به موج آبی دریا بگوییم
بیا لای افق های طلایی
بدنبال دل ماهی بگردیم
بیا از قلبمان روزی بپرسیم
که تا حالا در این دنیا چه کردیم
بیا یک شب به این اندیشه باشیم
به فکر درد دلهای شکسته
به فکر سیل بی پایان اشکی
که روی چشم یک کودک نشسته
به فکر اینکه باید تا سحرگاه
برای پیوند یک شب دعا کرد
ز ژرفای نگاه یک گل سرخ
زمانی مرغ آمین را صداکرد
به او یک قلب صاف و بی ریا داد
که در آن موجی از آه و تمناست
پر از احساس سرخ لاله بودن
پر از اندوه دلهای شکیباست
بیا در خلوت افسانه هامان
برای یک کبوتر دانه باشیم
اگر روزی پرستو بی پناهست
برای بالهایش لانه باشیم
بیا با یک نگاه آسمانی
ز درد یک ستاره کم نماییم
بیا روزی فضای شهرمان را
پر از آرامش شبنم نماییم
بیا با بر گ های گل سرخ
به درد زنبقی مرهم گذاریم
اگر دل را طلب کردند از تو
مبادا که بگویی ما نداریم
بیا در لحظه های بی قراری
به یاد غصه مجنون بخوابیم
بیا دلهای عاشق را بگردیم
که شاید ردی از قلبش بیا بیم
بیا در ساحل نمناک بودن
برای لحظه ای یکرنگ باشیم
بیا تا مثل شب بوهای عاشق
شبی هم ما کمی دلتنگ باشیم
کنار دفتر نقاشی دل
گلی از انتظار سرخ رویید
و باران قطره های آبیش را
به روی حجم احساس پاشید
اگر چه قصه دل ها درازست
بیا به آرزو عادت نماییم
بیا با آسمان پیمان ببندیم
 که تا او هست ما هم با وفاییم
بیا در لحظه سرخ نیایش
چو روح اشک پاک و ساده باشیم
بیا هر وقت باران باز بارید
برای گل شدن آماده باشیم  

شاعر : مریم حیدر زادهinlove2.gif : 39 par 26 pixels.

بیا یک بار دیگر  مریم کمی سعی 

تا عاشق باشیم  و عاشق بمانیم