-<@ღ مریم پاییزی من ღ@>-

به اسمت می رسم،می لرزه قلبم، نمی دونی چه حالی داره بی تو

-<@ღ مریم پاییزی من ღ@>-

به اسمت می رسم،می لرزه قلبم، نمی دونی چه حالی داره بی تو

پایان

 

مثل تموم قصه ها 

قصه ما هم به سر رسید  

مثل تموم عاشقا

عاشق ما هم به مقصود نرسید 

مثل تموم دل شکسته ها 

هادی ما فقط به غم رسید   

مثل تموم علاقه ها

نه ُکسی به گرد عشق هادی نرسید  

 

یه قصه یه تکرار

یه نفر یه جایی

یاد یه امید واهی

یه نفر یه عاشق

یاد یه گل شقایق

یه نفر یه مجنون

یاد یه دل پرخون

یه نفر یه غمگین

یاد یه درد سنگین

یه قلب یه جای خالی

یاد یه زخمی نگاهی

یه قصه یه تکرار

یاد یه عشق بسیار

یه پسر یه هادی

یاد یه مجنون لیلی

یه دختر یه مریم

یاد یه معشوق بی رحم

یه بغض یه گوشه

یاد یه جای بوسه

یه گریه یه خنده

یاد یه خاطرات کهنه

یه دل یه شکست

یاد یه کسی که رفت

یه نگاه یه ببخشید

یاد اشک هایی که می دید

شاعر : هادی عاشق

برای تو می نویسم

برای تو می نویسم ای دل رفته ز یاد 

برای تویی که بودی روزگاری شاد  

برای تو می نویسم ای دل پر خون 

برای تویی که رفتی تا مرز جنون 

برای تو می نویسم ای دل داغون 

برای تویی که می دونی خاطره هامون 

برای تو می نویسم ای دل آسمانی  

برای تویی که از مریم فاصله ها داری 

برای تو می نویسم ای دل زخمی 

برای تویی که به این عشق می خندی

برای تو می نویسم ای دل پژمرده 

برای تویی که مریم، هوش از سرت برده

برای تو می نویسم ای دل خسته 

برای تویی که روزی قلبت شکسته

برای تو می نویسم ای دل پاک 

برای تویی که از دوریش  گریبان کردی چاک 

برای تو می نویسم ای دل تنها  

برای تویی که سر می کنی با غمها 

برای تو می نویسم را برای تو می نویسم 

برای تویی که هستی در متن شعر هایم

 

 شاعر : هادی عاشق

لیلی من

گفتم  با دوری و درد هجران فراموشت کنم

ولی  فاصله ها  حریف این دل خونم نشد 

گفتم با تو دعوا می کنم شاید فراموشت کنم 

کردم این کار را ولی این هم چاره حالم نشد 

گفتم در سفر خاطراتت را فراموش می کنم 

رفتم  و باز آمدم ولی ،  درمان دردم نشد   

گفتم نفرت تو بیا با هم فراموشش کنیم 

آمد و آن هم حریف این دل و عشقم نشد 

این نشد آن هم نشد هر دوی اینها هم نشد  

کس بجز تو یار این دل بی سامانم  نشد 

لیلی  من ، مریمم جانم تو بیا، آخر 

هیچکس غیر تو درمان دل مجنونم نشد 

 

شاعر : هادی عاشق

پشیمونم

پشیمونم ، می خوام بگم ببخشید

اگر دلم احساست رو نفهمید  

بگم پشیمونم ،دیگه این دل نا صبوره 

دیگه اشکی برای ریختن نمونده

پشیمونم که با تو مغرور بودم

تو عاشق بودی و من کور بودم

پشیمونم که مهربونیت و ندیدم

ببخش آخه من  ، مجنون بودم 

پشیمونم که از تو دور بودم 

آخه مریم ، تویی بود و نبودم

پشیمونم ،برای گفتن این حرف خیلی دیره

می دونم ولی قلب عاشقم ، داره میمیره 

پشیمونم ،خدایا تقدیر من که این نبوده 

خودت گفتی که مریم با تو ، می مونه  

پشیمونم و کسی نتونست حالم رو بفهمه 

که این عشق و پشیمونی با هادی چه کرده

شاعر : هادی عاشقNight

برگرد

تو را قسم به لحظه لحظه های عاشقی

به تپیدن های قلبم به این دیوانگی

تو را قسم به مرگ عاشقانه ی برگهای پاییزیی 

به عشق  جاویدی که روزی بین ما می دیدی  

تو را قسم به دل سوخته ی شمع و غم پروانه 

به زبانه های عشق شمع در فراق پروانه

تو را قسم به ترانه های باد که می خواند مستانه 

به سرود کبوترهای عاشق این عاشقان بی لانه 

تو را قسم به تیشه های شیرین فرهاد بر کوه جانانه 

به مردن یک مرد عاشق مجنون در فراق لیلی غریبانه

تو را قسم به عشقمان اگر هنوز عشقی مانده 

به خاطراتی که هنوز از ما به جا مانده 

تو را قسم به روح گل سرخ و داغ شقایق  

به لحظه های در گذر این عشق و دقایق

به موجی که ساحل را در آغوش می کشد

به قلبی که انتظار تو را می کشد

برگرد 

شاعر : هادی عاشق

یاد یار

خدایا دل هوای یار می کند هنوز

نام او را گاهی صدا می کند هنوز 

می کند مشق عشق و نام یار

دل بی هواس من بی اختیار

یادگار های او  جا مانده 

دل از این عشق وا مانده

یاد صحبت های  شیرین و بسیار او   

قدم های مانده تا لحظه ی دیدار او

یاد عشق و نفس های عاشقی

نم نمک باریدن ها از جدا افتادگی

یاد طعم دلچسب  دلدادگی

روزهای خوش و دیوانگی

یاد دل سپردن ها و سادگی 

خدایا من و غم و آوارگی

صدای شکستن دل می آید به گوش

نوای خنده هایش  می آید به گوش

در مرام ما عشق طوفان است هنوز

قایق دل در این طوفان رهسپار است هنوز 

شاعر : هادی عاشق