از آن می ترسیدم و آخر آن شد
تقدیر بر قلب عاشقم غالب شد
قدحی که از می عشق پر می کردم همی
آخر بشکست و همه می بر خاک شد
در شهر عشق دل حاکم است ولی
در عجبم یار با عقل هم داستان شد
یار ما با بد عهدی ایام همراه گشت
آن همه مهر و علاقه همه بر باد شد
عمر مجنون در فراق لیلی خزان گشت
آن مه شیرین لب همنشین خسرو و شاه شد
آری تقدیر منه سرگشته ی مجنون
آخر غم عشق و دوری یار شد
شاعر : هادی عابدین