-<@ღ مریم پاییزی من ღ@>-

به اسمت می رسم،می لرزه قلبم، نمی دونی چه حالی داره بی تو

-<@ღ مریم پاییزی من ღ@>-

به اسمت می رسم،می لرزه قلبم، نمی دونی چه حالی داره بی تو

حرف های یک دل

بیا در کوچه باغ شهر احساس
شکست لاله را جدی بگیریم
اگر نیلوفری دیدیم زخمی
برای قلب پر دردش بمیریم
بیا در کوچه های تنگ غربت
برای هر غریبی سایه باشیم
بیا هر شب کنار نور یک شمع
به فکر پیچک همسایه باشیم
بیا ما نیز مثل روح باران
به روی یک رز تنها بباریم
بیا در باغ بی روح دلی سرد
کمی رویا ی نیلوفر بکاریم
بیا در یک شب آرام و مهتاب
کمی هم صحبت یک یاس باشیم
اگر صد بار قلبی راشکستیم
بیا یک بار با احساس باشیم
بیا به احترام قصه عشق
به قدر شبنمی مجنون بمانیم
بیا گه گاه از روی محبت
کمی از درد لیلی بخوانیم
بیا از جنگل سبز صداقت
زمانی یک گل لادن بچینیم
 کنار پنجره تنها و بی تاب
طلوع آرزوها را ببینیم
بیا یک شب به این اندیشه باشیم
چرا این آبی زیبا کبود است
شبی که بینوا می سوخت از تب
کنار او افق شاید نبوده  ست
بیا یک شب برای قلبهامان
ز نور عاطفه قابی بسازیم
برای آسمان این دل پاک
بیا یک بار مهتابی بسازیم
بیا تا رنگ اقیانوس آبیست
برای موج ها دیوانه باشیم
کنار هردلی یک شمع سرخست
بیا به حرمتش پروانه باشیم
بیا با دستی از جنس سپیده
زلال اشک از چشمی بشوییم
بیا راز غم پروانه ها را
به موج آبی دریا بگوییم
بیا لای افق های طلایی
بدنبال دل ماهی بگردیم
بیا از قلبمان روزی بپرسیم
که تا حالا در این دنیا چه کردیم
بیا یک شب به این اندیشه باشیم
به فکر درد دلهای شکسته
به فکر سیل بی پایان اشکی
که روی چشم یک کودک نشسته
به فکر اینکه باید تا سحرگاه
برای پیوند یک شب دعا کرد
ز ژرفای نگاه یک گل سرخ
زمانی مرغ آمین را صداکرد
به او یک قلب صاف و بی ریا داد
که در آن موجی از آه و تمناست
پر از احساس سرخ لاله بودن
پر از اندوه دلهای شکیباست
بیا در خلوت افسانه هامان
برای یک کبوتر دانه باشیم
اگر روزی پرستو بی پناهست
برای بالهایش لانه باشیم
بیا با یک نگاه آسمانی
ز درد یک ستاره کم نماییم
بیا روزی فضای شهرمان را
پر از آرامش شبنم نماییم
بیا با بر گ های گل سرخ
به درد زنبقی مرهم گذاریم
اگر دل را طلب کردند از تو
مبادا که بگویی ما نداریم
بیا در لحظه های بی قراری
به یاد غصه مجنون بخوابیم
بیا دلهای عاشق را بگردیم
که شاید ردی از قلبش بیا بیم
بیا در ساحل نمناک بودن
برای لحظه ای یکرنگ باشیم
بیا تا مثل شب بوهای عاشق
شبی هم ما کمی دلتنگ باشیم
کنار دفتر نقاشی دل
گلی از انتظار سرخ رویید
و باران قطره های آبیش را
به روی حجم احساس پاشید
اگر چه قصه دل ها درازست
بیا به آرزو عادت نماییم
بیا با آسمان پیمان ببندیم
 که تا او هست ما هم با وفاییم
بیا در لحظه سرخ نیایش
چو روح اشک پاک و ساده باشیم
بیا هر وقت باران باز بارید
برای گل شدن آماده باشیم  

شاعر : مریم حیدر زادهinlove2.gif : 39 par 26 pixels.

بیا یک بار دیگر  مریم کمی سعی 

تا عاشق باشیم  و عاشق بمانیم
 

درخت پاییزی

نشد بشناسمت آخر درخت سبز پاییزی

جلو طوفان مث کوهی ولی با عشق می ریزی

درخت پیر بی سایه دلت از جنس بارونه

تو آغوش تو می خوابن کبوترهای بی لونه

نمی خوای عاشقت باشم ولی از عشق می خونی

شبیه موج دریایی ، میای اما نمی مونی

نشد بشناسمت اما یه عمره دل به تو بستم

هنوزم «لحظه‌ی دیدار» می لرزه دل و دستم

یه روزی که نمی دونم تو رو از قصه می گیرم

می شم محو تماشایت ُ تو چشمای تو می میرم 

تقدیم به مریم 

به نقل از وبلاگ محسن پور حاجرین

نه ... دل به دل را نداره

سوختم و آب شدم به پات
امروز و فردا نداره
خوشت میاد ببینی ، نه ؟
کشتن تماشا نداره
قهر می کنی ، ناز می کنی
ناز می کشم
، آشتی کنی
قصه که نیس ، حقیقته
دروغ و دعوا نداره
ضرب المثل دروغ می گه
 نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش می کنن
تو هیچ دلی جا نداره
دوره زمونه دوره ی حرفای عاشقانه نیست
صحبت پول و شهرته ، صحبتی از ترانه نیست
یه روز منو خواسته بودی ، یه روز خیلی
خوب دور
امروز چه راحت نمی خوای ، من بد شدم بهانه نیست
ضرب المثل دروغ می گه
 نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش می کنن
تو هیچ دلی جا نداره
اگه بفهمن عاشقی ، همه بهت بد می کنن
نسبت دیوونه می دن دست تو رو رد می کنن
اگه بخوای بجنگی با دستای شوم سرنوشت
با
هر چی آدمک دارن ، راه تو رو سد می کنن
ضرب المثل دروغ می گه
 نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش می کنن
تو هیچ دلی جا نداره
بفهمه عاشقش شدی هی با تو بازی می کنه
دیوونه ، آزار اونم با تو رو راضی می کنه ؟
رفتی کجا در می زنی ،اون خود یه رات نمی ده
غریبه جای اون
باشه مهمون نوازی می کنه
ضرب المثل دروغ می گه
 نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش می کنن
تو هیچ دلی جا نداره
کافیه چیزی بدونه ، کار تو دیگه مردنه
دیگه وظیفت اسمشو ، با صدتا جون آوردنه
یه بازی یک طرفس ، که آخرش مشخصه
همیشه بازنده تویی ، سهم اونم که
بردنه
ضرب المثل دروغ می گه
 نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش می کنن
تو هیچ دلی جا نداره
اگه بگی دوسش داری ، اون تو رو یادش نمی یاد
فرقی نداره که چه قدر چه کم بدونه ، چه زیاد
باید هنرپیشه باشی تا نقشو خوب بازی کنی
 یعنی که وانمود کنی یه جور ازش بدت بیاد
ضرب المثل دروغ می گه
 نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش می کنن
تو هیچ دلی جا نداره
عاشق دیگه تو عصر ما هیچ جایی حرمت نداره
انگار کسی نمره ی خوب واسه شجاعت نداره
شاید یه جوری شده که هیچ آدمی تو عصر ما
برای انتخاب شدن ، اصلا لیاقت نداره
ضرب المثل
دروغ می گه
 نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش می کنن
تو هیچ دلی جا نداره
رنگ گل دسته گلا ، فقط رز زرده همین
عاشق هر کس که بشی عاقبتش درده همین
هر کی یه گمشده داره ، تمام دلخوشیش اینه
اگر یه روز معجزه شه ، اگر که برگرده همین
ضرب المثل دروغ می گه
 نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش می کنن
تو هیچ دلی جا نداره
زمونمون عوض شده ، دوره نفرینه و جنگ
 زیاد شدیم ، زیاد شده آدم بدرنگ و دو رنگ
 قلب کوچیک عاشقو با یه اشاره می شکنه
اون کسی که دوسش داره ، با تیر کمون با چوب و سنگ
ضرب المثل دروغ می گه
 نه ...
دل به دل را نداره
عاشق و طردش می کنن
تو هیچ دلی جا نداره
تا بدونه عاشقشی می ره و پیدا نمی شه
می گی می خوام ببینمت می گه نه حالا نمی شه
با هدیه ی تولدش می خوای یه جوری ببینیش
می خوای یه جوری بفرست ببخشید اما نمی شه
ضرب المثل دروغ می گه
 نه ... دل به دل را
نداره
عاشق و طردش می کنن
تو هیچ دلی جا نداره
اگر که حدسم بزنه نمی دونی چیکار کنی
عاشقی خب ، مگه می شه از عاشقی فرار کنی ؟
فکر می کنی اون بدونه خیلی کارت راحت تره
حتی تو رویاهات می خوای که اونو بی قرار کنی
ضرب المثل دروغ می گه
 نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش می کنن
تو هیچ دلی جا نداره
هر جوری که بود چه خوب چه بد ، آروم شدی
 یه کم گذشت و دیدی که مردی دیگه ، حروم شدی
 یه روزی چش وا می کنی که خودتم نمی شناسی
فقط تو آینه می بینی آخرشه ، تموم شدی
ضرب المثل دروغ می گه
 نه ... دل به دل را نداره
عاشق و
طردش می کنن
تو هیچ دلی جا نداره
تو عاشق کسی می شی که عاشق غریبه هاس
گریه و زاری می کنی می گی امیدت به خداس
درسته اما اون که تو شبا براش زار می زنی
راهش و کارش و دلش ، حسابی از شما جداس
ضرب المثل دروغ می گه
 نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش می کنن
تو
هیچ دلی جا نداره
خوش به حال معشوقایی که بویی از قدیم دارن
تو اعتقادشون شگون ، برای یا کریم دارن
معشوقای زمون ما چون عاشقو بسوزونن
واسه دل اون طفلکی یه عالمه گریم دارن
ضرب المثل دروغ می گه
 نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش می کنن
تو هیچ دلی جا نداره
ضرب المثل کاش راس بود و دلا به هم یه راهی داشت
اون که واسه تو ماه شده ، ای کاش که روی ماهی داشت
کاش عاشق بیچاره ای که بی دلیل اسیر می شه
یه روز یه کاری کرده بود ، یه جرمی یه گناهی داشت
ضرب المثل دروغ می گه
 نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش می کنن
تو هیچ
دلی جا نداره
کاش واسه بیراهه ی دل ، یه جا یه راه چاره بود
کاش که علاجش عین قبل ، دعا و استخاره بود
کاش واسه هر عاشقی که شبا پی ستارشه
تو دنیا محض دلخوشی ، یک شب پر ستاره بود
ضرب المثل دروغ می گه
 نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش می کنن
تو هیچ دلی جا
نداره
آی عاشقای بی گناه ، ما همه زرد و بی کسیم
تنهاییم عین آسمون ، آواره ایم عین نسیم
همه باید یاد بگیریم که مثل مجنون بزرگ
عاشق هر کسی بشیم ، آخر بهش نمی رسیم
ضرب المثل دروغ می گه
 نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش می کنن
تو هیچ دلی جا نداره 

شاعر : مریم حیدرزادهpillowfight.gif : 94 par 48 pixels.

طعم تلخ واقعیت

بذار یواش شروع کنم ، سلام گلم ، هم نفسم
آرزوهام راضی شدن ، دیگه بهت نمی رسم
گفتم چیا گفتی بهم ، گفتی که آینده داری
دنیا همش عاشقی نیست ، گریه داری ، خنده داری
گفتم که گفتی من باشم به لحظه هات نمی رسی
 به قول دل شاید دلت گرو باشه پیش کسی
خلاصه گفتم که چشات قصد رسیدن نداره
 رؤیاها کاله و دسات خیال چیدن نداره
 گفتم که گفتی زندگیت غصه داره ، سفر داره
 هم واسه من هم واسه تو با هم بودن خطر داره
 گفتم تو گفتی رؤیاها مال شبای شاعراس
شهامتو کسی داره که شاعر مسافراس
مسافرا اون آدمان که با حقیقت می مونن
 تلخیاشو خوب می چشن ، غصه هاشو خوب می دونن
 گفتم فقط می خوای واست یه حس محترم باشم
 عاشقیمو قایم کنم ، تو طالع تو کم باشم
 گفتم که گفتی ما دو تا به درد هم نمی خوریم
 ولی یه جا مثل همیم ، هر دومون از قصه پریم
گفتم تو گفتی می تونیم یادی کنیم از همدیگه
 اما کسی به اون یکی لیلی و مجنون نمی گه
گفتم تو گفتی سهممون از زندگی جدا جداس
 حرف تو رو چشم منه ، اما اینام دست خداس
هر چی که تو گفته بودی ، گفتم به دل بی کم و بیش
حال خودم ؟ نه راه پس مونده برام نه راه پیش
 این حرفای خودت بوده ، از من دیوونه تر دیدی ؟
اصلا نگفتم اینا رو خودت دیدی یا شنیدی
دلم که حرفاتو شنید ، اول که باورش نشد
ولی نه ، بهتره بگم ، نفهمیدش ، سرش نشد
یه جوری مات و غمزده ، فقط به دورا خیره شد
رنگ از رخش نه ، نپرید ، شکست و مرد و تیره شدبلور رویا هام ولی چکید ، مث خواب تگرگ
آرزوهام از هم پاشید ، رسید ته کوچه ی مرگ
راستش ازم چیزی نموند ، به جز همین جسم ظریف
 خوب می دونی چی می کشه غریب تو خونه ی حریف
نگی چرا نوشته هام لطیف و عاشقونه نیست
 رؤیا و آرزوم که هیچ ، حتی دل دیوونه نیست
زیبا باید تنهایی من این نامه رو سیا کنم
رسم گذشته ها می گه باید به تو نگا کنم
حرفاتو گفتم به خودت ، ببینی راستی تو زدی
اصلا توی ذات تو هست ، یه همچی چیزی بلدی ؟
 اگر تو بیداری بودی ، بشین میادش خبرم
اگر نه گفتی بنویس ، من می خوام از خواب بپرم
دوست دارم چه توی خواب ، چه توی مرگ و بیداری
 فدای یک تار موهات ، که تو من و دوس نداری
مواظب آدما باش ، زندگی گرگه زیبا جون
خدای رویای منم ، هنوز بزرگه زیبا جون
دوشنبه ی پر از غم یه ظهر گرم مردادی
با اون چشای روشنت چه کاری دست من دادی
شاعر : مریم حیدر زاده

کجای قصه می گوید تو...

تمام درد من این است دلم پیش دلت گیر است
برای با تو بودن هم،کمی تا قسمتی دیر است

دلم از غصه ات بانو،جدا افتاده از سینه
غزالِ سرنوشت ما،اَسیر دست تقدیر است

کجایِ قصه می گوید تو عاشقتر زمن باشی
چرا این را نمی فهمی دلم از زندگی سیر است

نمی سازد به چشم من،دگر این اشک های شور
لبم خاموش و تبدار است شبم تاریک و دلگیر است

غریب و بی کسم انگار،در این دنیای وارونه
غزل هم مثل من بانو، کمی تا قسمتی پیر است

همسایه 4آبان88 سایت شعر نو

یاد یار

خدایا دل هوای یار می کند هنوز

نام او را گاهی صدا می کند هنوز 

می کند مشق عشق و نام یار

دل بی هواس من بی اختیار

یادگار های او  جا مانده 

دل از این عشق وا مانده

یاد صحبت های  شیرین و بسیار او   

قدم های مانده تا لحظه ی دیدار او

یاد عشق و نفس های عاشقی

نم نمک باریدن ها از جدا افتادگی

یاد طعم دلچسب  دلدادگی

روزهای خوش و دیوانگی

یاد دل سپردن ها و سادگی 

خدایا من و غم و آوارگی

صدای شکستن دل می آید به گوش

نوای خنده هایش  می آید به گوش

در مرام ما عشق طوفان است هنوز

قایق دل در این طوفان رهسپار است هنوز 

شاعر : هادی عاشق

مرغ سحر

ای مرغ سحر سوزش پروانه ندیدی
مستانگی مست به میخانه ندیدی
این بی خبران در طلب خویش دوانند
دانم که تو هم حاجی بتخانه ندیدی
اینها همه بهر هوسی آمدند اینجا
ور نه تو کسی را به در خانه ندیدی
عاشق به تمنای وصال است که حتی
یک عاشق دیوانه به کاشانه ندیدی
آن کس که به می مست شود عاشق فانی ست
این است که یک جام به بتخانه ندیدی
عاشق به ره دوست سروجان بسپارد
انگار تو هم عاشق جانانه ندیدی
گر بر سر کویش گذرت رفت نظر کن
آنجا احدی عاقل بی گانه ندیدی 

 

شاعر : سجاد شاهد