-<@ღ مریم پاییزی من ღ@>-

به اسمت می رسم،می لرزه قلبم، نمی دونی چه حالی داره بی تو

-<@ღ مریم پاییزی من ღ@>-

به اسمت می رسم،می لرزه قلبم، نمی دونی چه حالی داره بی تو

زیر درخت آرزو

زیر درخت آرزو

می خوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه
من باشم و تو باشی یک شب مهتابی باشه
می خوام یه کاری بکنم شاید بگی دوسم داری
می خوام یه حرفی بزنم که دیگه تنهام نذاری
می خوام برات از آسمون یاسای خوشبو بچینم
می خوام شبا عکس تو رو تو خواب گل ها ببینم
می خوام که جادوت بکنم همیشه پیشم بمونی
از تو کتاب زندگیم یه حرف رنگی بخونی
امشب می خوام برای تو یه فال حافظ بگیرم
اگر که خوب در نیومد به احترامت بمیرم
امشب می خوام تا خود صبح فقط برات دعا کنم
برای خوشبخت شدنت خدا خدا خدا کنم
امشب می خوام رو آسمون عکس چشات رو بکشم
اگه نگاهم نکنی ناز نگاتو بکشم
می خوام تو رو قسم بدم به جون هر چی عاشقه
به جون هر چی قلب صاف رنگ گل شقایقه
یه وقتی که من نبودم بی خبر از اینجا نری
بدون یه خداحافظی پر نزنی تنها نری
یه موقعی فکر نکنی دلم واست تنگ نمیشه
فکر نکنی اگه بری زندگی کمرنگ نمیشه
اگه بری شبا چشام یه لحظه هم خواب ندارن
آسمونای آرزو یه قطره مهتاب ندارن
راستی دلت میآد بری بدون من بری سفر
بعدش فراموشم کنی برات بشم یه رهگذر
اصلا بگو که دوست داری اینجور دوست داشته باشم
اسم تو رو مثل گلا تو گلدونا کاشته باشم
حتی اگه دلت نخواد اسم تو تو قلب منه
چهره تو یادم می آد وقتی که بارون می زنه
ای کاش منم تو آسمون یه مرغ دریایی بودم
شاید دوسم داشتی اگه آهوی صحرایی بودم
ای کاش بدونی چشمات و به صد تا دنیا نمی دم
یه موج گیسوی تو رو به صد تا دریا نمی دم
به آرزوهام می رسم اگر که تو پیشم باشی
اونوقت خوشبخت میشم مثل فرشته ها تو نقاشی
تا وقتی اینجا بمونی بارون قشنگ و نم نمه
هوای رفتن که کنی مرگ گلهای مریمه
نگام کن و برام بگو بگوی می ری یا می مونی
بگو دوسم داری یا نه مرگ گلهای شمعدونی
نامه داره تموم میشه مثل تموم نامه ها
اما تو مثل آسمون عاشقی و بی انتها

شاعر : مریم حیدرزاده

دیوونتم،

شب شده ساکته دوباره خونه
میگرده دل دنبالِ یک بهونه
میگرده باز گنجه خاطراتو
پیِ یه حرف ناب و عاشقونه
عکس تو رو باز میذاره روبروش
که تا تهِ شب واسه تو بخونه
دلم تو التهابه که چه جوری
قدرِ چشای نازتو بدونه
تو عصری که قحطیِ عطر یاسه
اما به جاش دوسِت دارم گرونه
کافیه اسمتو یه جا ببینم
تا حس شعرم بزنه جوونه
من نمیتونم بگم اندازه شو
اینو فقط شاید خدا بدونه
محاله که عشق ما رو ندونن
برو سوال کن از گُلای پونه
اگه بخوان خیلی کم از تو بگن
میگن همون که خیلی مهربونه؟
بیخبری تو ولی از حالِ من
میندازم اینو گردنِ زمونه
چقد حسودیم میشه وقتی همه
بهم میگن دلِ تو پیش اونه؟
من خودمو باز میزنم به اون راه
میگم بیارید واسه من نشونه
اما تا کی فریب بدم دلم رو
اون داره کلّی آدرس و نشونه
مهم ولی تویی که اسم نازت
با من یه جایی پشت آسمونه
اونا نمیدونن ستاره هامون
دوتاس ولی توی یه کهکشونه
اینو بخون تا دوباره بدونی
دیوونتم، دیوونتم، دیوونه 

شاعر : مریم حیدرزاده

انتظار

واسه دوباره دیدنت  

دلم نشسته بی قرار 

شکفته تو نگاه من 

شکوفه های مریم از انتظار 

هجران

ناله ز درد هجران وای از غم جدایی 

فکرت فتاده در سر وای از روز آشنایی 

وای از شب فراق و اندوه بی تو ماندن   

دل کندن از تو دلبر دارد چه ماجرایی

گر شام هجر و دوری هرگز سحر ندارد  

ماه تو در شب دل دارد چه دل ربایی 

ای نازنین گل من گفتی خداحافظ اما  

با یاد تو گردد مرغ دلم هوایی

اولش

اولش فکر نمی کردم که دلم رو برده باشه 

یا که دلم گول چشای روشنش رو خورده باشه 

اما نه گذشت و دیدم که دلم دیوونه تر شد 

 به تو گفتم و دل تو از قصه ی من با خبر شد 

غم

روحی که در درد پخته شود آرام می گیرد احساسی که در هیچ گوشه ای از هستن آرام نمی تواند یافت آرام می گیرد کسی که می داند کسی از راه نخواهد رسید به یقین می رسد . غم هنگامی بی آرامت می کند که دلواپس شادی هم باشی...آرامش غمگین ! ..سکوت بر سر فریاد ! ...سکونت گرفتن در طوفان ! 

نوشته ی دکتر علی شریعتی 

 .هبوط