-<@ღ مریم پاییزی من ღ@>-

به اسمت می رسم،می لرزه قلبم، نمی دونی چه حالی داره بی تو

-<@ღ مریم پاییزی من ღ@>-

به اسمت می رسم،می لرزه قلبم، نمی دونی چه حالی داره بی تو

و پس از سالها

به نام یزدان پاک پادشاه خوبان  

و سلام بر فرشته ی مهربان او مریم 

منم 

تبعید شده ای روی زمین  

کسی از جنس خاک  

آنکه بر فرشته ای دل بست 

ساکن افلاک 

مهربان با که گویم شرح این درد و این اشتیاق  

که کشاکش ایام و گرماگرم روزگار  

خللی بر درخت تناور عشقت وارد نساخت 

زیبا مهرت عمیقا در جانم ریشه دوانده 

کمر بر بستم در پستی بلندای روزگار 

در عرق ریزان کار به فراموشی سپارم  

این دلبستگی را 

اما با که گویم که ندیدنت ُ نشنیدنت و نبوییدنت 

نیز اثری بر جادوی نگاهت نکرد 

بر این گمان خام بودم  

که مهرت را با مهر دیگری جایگزین کنم 

اما کسی را لایق نیافتم 

و با که گویم  

که اینک غمینم و پژمان 

نالان از درد زخم فراق 

سردرگم و پریشان حالُ طاقت از کف داده 

بغض راه گلو بسته و  

یاد تو زنده تر از همیشه 

با که گویم این احوال زار 

و این راز جاویدان جز تو ای محرم راز و سنگ صبورم 

که آرام گیرد این دل خسته  

به بیان این درد کهنه 

ای دوای درد خرابم خراب 

که می فهمد حال عاشق را جز معشوق 

هزاران بار توبه کردم از این عشق  

که برای من زیاد است زیاد 

ای فرشته ی آرزو ها  

کاش برآورده می کردی این یگانه آرزوام 

وصال را 

منم آن فراموش شده  

آنکه از میوه ی ممنوعه خورده 

و نوشت 

منم 

تبعید شده ای روی زمین  

کسی از جنس خاک  

آنکه بر فرشته ای دل بست  

  

نوشته ی : هادی عاشق

خدا نگهدار عاشقان

 

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش 

بیرون  کشید باید از این ورطه رخت خویش 

خواهی که سخت دست حهان بر تو بگذرد 

بگذر ز عهد سست و سخن های سخت خویش  

ای عاشقان همچو حافظ غریب در ره عشق 

زهر هجری چشیده ایم زجور معشوق خویش  

 

خدا نگهدار عشق و عاشقی

آخرین نامه

زیبا ترین لحظه ی زندگی من ،مریم 

 سلام

خداوند هر روز خلقتی نو می کند و من می پنداشتم من و تو با بهره گیری از تجارب ارزشمند گذشته که در دفتر خاطراتمان ثبت گردیده، می توانیم دگرباره آغاز کنیم وگمان می کردم  تو، فرشته ی مهربان من فرصت این شروع دوباره را به من می دهی اما...،

می دانی که مخالفتی با خواسته هایت ندارم و خواسته های تو خواست من و برایم قابل احترام است  اما اگر این موضوع بهانه ای بود برای نبود من در تقدیری که  برای خود رغم زدی، با قلبی شکسته ،چشمانی خیس و با کوله باری از غم و اندوهی سنگین به همراه زخمی کهنه که جز با وصالت التیام نخواهد یافت در ادامه راه زندگی گام خواهم برداشت ، من به عهد و پیمان خویش وفا کردم و در ادامه راه پرفراز و نشیب زندگی با  آغوش گرم تابش آفتاب و بوسه های نسیم و گریه های آسمان و لبخند گلهای بهاری در کنار ت خواهم بود.

اگر روزی خواسته ام را خواستی روزی که دیر نباشد و دیر نیست، روزی که سهمی کوچک از قلبت داشته باشم روزی که معنی عشق را با تمام وجود احساس کردی  

به سراغم بیا  

زیر درخت عاشقی کنار نهر امید در کنار پرستو ها منتظرت هستم

عاشق جاوید

وداع

می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش
می برم تا که در آن نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ نگاه
شستشویش دهم از لکه عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه
می برم تا ز تو دورش سازم
ز تو ای جلوه امید حال
می برم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند باد وصال
ناله می لرزد
می رقصد اشک
آه بگذار که بگریزم من
از تو ای چشمه جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم
من
بخدا غنچه شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله آه شدم صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید
عاقبت بند سفر پایم بست
می روم خنده به لب ‚ خونین دل
می روم از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل
 
شاعر : فروغ فرخزاد 

مخمل خاطره ی تو

 

وقتی که نگات می شینه روی دیوار اتاقم
عکس تو تو قاب چوبی دوباره میاد سراغم
یاد اون روزا می افتم ، با تو بودن زیر بارون
وقتی که شرمنده بودن ، پشیمون لیلی و مجنون
یاد اون شبا می افتم ، لب اون چشمه ی جاری
که گرفت از ما یه عکاس ، دو تا عکس یادگاری
یکی شون سهم تو بود و یکی شونم مال من بود
کجا فکرشو می کردیم ، آخرش جدا شدن بود
زیر رعد و برق تقدیر ، من و تو با هم شکستیم
توی رؤیاهامون اما ، هنوزم صاف و یه دستیم
گل سرخت اینجا روی طاقچست ،  خودش مرد و خاطرش هست  

توی میدون زمونه ، من و تو بازی رو باختیم
تقصیر طالع ما بود ، سرنوشتو خوب شناختیم
مث اون کلاغ قصه ، که نمی رسید به خونه
دوس نداش که مال هم شیم دست بی رحم زمونه
اسمش اینه که
تو رفتی ، یادگاریت رو به رومه
تو رو داشتن تا همیشه منتهای آرزومه
بی گناهی ، اما کوچت ، چه آتیشی زد به ریشه م
همیشه بهت می گفتم ، نباشی دیوونه می شم
می دونی ما بی گناهیم ، جرممون فقط وفا بود
هیچ دلی راضی نمی شه ، که بگه تقصیر ما بود
مخمل خاطره ی تو ،
تو صندوقچه ی چوبی
خوابیده مثل یه قصه ، پر راز و پر خوبی  

تو رو می سپرم به دست صاحب پونه و خورشید
اما افسوس و صد افسوس که تو رو به من نبخشید
  

شاعر : مریم حیدرزاده 

به یاد مریم

جز تو تموم دنیا پر

جز تو تموم دنیا پر
هر کسی غیر زیبا پر
شعرای عاشقانه پر
قصیده پر ، ترانه پر
اسم تو در میون باشه
معجزه و بهانه پر
جز تو تموم دنیا پر
هر کسی غیر زیبا پر
پروانه پر ، پرنده پر
بازنده پر ، برنده پر
چشمای خیس گریه پر
لبای غرق خنده پر
جز تو تموم دنیا پر
هر کسی غیر زیبا پر
آفتاب داغ ظهرا پر
امضا و اسم و مهرا پر
کسایی که دیوونتن
اون عاشقای رسوا پر
جز تو تموم دنیا پر
هر کسی غیر زیبا پر
مجنونای تو کوچه پر
یاسای توی باغچه پر
قابای غرق گرد و خاک
تو گیر و دار طاقچه پر
جز تو تموم دنیا پر
هر کسی غیر زیبا پر
دخترای دیوونه پر
لاله و یاس و پونه پر
هر کسی که عاشقته
تو کوچه و تو خونه پر
جز تو تموم دنیا پر
هر کسی غیر زیبا پر
هق هق و اشک و گریه پر
شکایت و گلایه پر
اسم تو رو صدا زدن
تو آفتابو تو سایه پر
جز تو تموم دنیا پر
هر کسی غیر زیبا پر
حادثه پر ، معجزه پر
اون شاه ماهی قرمزه ، پر
در بزرگ آهنی
حصارای دروازه پر
جز تو تموم دنیا پر
هر کسی غیر زیبا پر
هر کسی که می بینی پر
دلای مثل چینی ، پر
هر کسی که فقط یه بار
کنار اون بشینی ، پر
جز تو تموم دنیا پر
هر کسی غیر زیبا پر
رفتن تو خواب همه پر
زیر لبا زمزمه ، پر
وارد جایی که بشی
شلوغی پر ، همهمه پر
جز تو تموم دنیا پر
هر کسی غیر زیبا پر
دیدن تو ، تو رؤیا پر
دادن اسم و امضا پر
باید همه یاد بگیرن
دیدن زیبا تنها پر
جز تو تموم دنیا پر
هر کسی غیر زیبا پر
قصه ی کوه و تیشه پر
بازی سنگ و شیشه پر
دل بردن از زیبای ما
از حالا تا همیشه پر
راه و فریب و نقشه پر
طرح گل بنفشه پر
خیال اینکه روزی اون
دل به کسی ببخشه ، پر
جز تو تموم دنیا پر
هر کسی غیر زیبا پر
با عشق من زندگی پر
جنون و دیوونگی پر
بزرگه مثل آسمون
نادونی پر ، بچگی پر
جز تو تموم دنیا پر
هر کسی غیر زیبا پر
مسیر کهکشونا پر
فراز آسمونا پر
زیبا مث فرشته هاس
شیداها پر ، حیرونا پر
جز تو تموم دنیا پر
هر کسی غیر زیبا پر
این عاشقای تازه پر
دوستای بی اجازه پر
هر کی که با
زیبای من
نمی تونه بسازه پر
جز تو تموم دنیا پر
هر کسی غیر زیبا پر
جنگل و دشت و دریا پر
خواب و خیال و رؤیا ، پر
زیبا ، فقط من بمونم
بقیه ی آدما ، پر
جز تو تموم دنیا پر
هر کسی غیر زیبا پر
چراغا پر ، فانوسا پر
دریا و اقیانوسا ، پر
حتی گلای خونگی
گلدونا پر ، کاکتوسا پر
جز تو تموم دنیا پر
هر کسی غیر زیبا پر
کوزههای سفالی پر
جاهای تنگ و خالی پر
عطر خوش خاطره ها
تو بوته های شالی پر
جز تو تموم دنیا پر
هر کسی غیر زیبا پر
زندگی وقتی خوابی ، پر
رنگ سیاه و آبی پر
هوا و تنفس پر روزای آفتابی پر

شبای مهتابی پر
جز تو تموم دنیا پر
هرکسی غیر زیبا پر
رسیدن و پنجره پر
یاد و غم و خاطره ، پر
کنار تو نشستن و
تولد منظره پر
جز تو تموم دنیا پر
هر کسی غیر زیبا پر
خیال داشتن تو ، پر
جنون خواستن تو ، پر
فقط واسه خود خودم
تنها گذاشتن تو ، پر
جز تو تموم دنیا پر
هر کسی غیر زیبا پر
هفته و روز و فردا ، پر
عید و بهار و یلدا ، پر
هر کی دلش تو رو بخواد
عاشق ، دیوونه ، شیدا ، پر
جز تو تموم دنیا پر
هر کسی غیر زیبا پر
هوای دیدن تو ، پر
درد نچیدن تو پر
آرزوی دزدیدنت
فکر رسیدن تو پر
جز تو تموم دنیا پر
هر کسی غیر زیبا پر
حرفی که رو دیواره ، پر
نامه ی اون آواره ، پر
هر کسی که از عشق تو
می خواد بشه بیچاره ، پر
جز تو تموم دنیا پر
هر کسی غیر زیبا ، پر
جاده ی راه شیری ، پر
برای تو اسیری ، پر
اون کسی که خیال کنه
از پیش من تو می ری ، پر
جز تو تموم دنیا پر
هر کسی غیر زیبا پر
حرفای کهنه و نو پر
هر عددی به جز دو ، پر
خلاصه که برای من
هر آدمی ، غیر تو ، پر
جز تو تموم دنیا پر
هر کسی غیر زیبا پر
همه باید پر بزنن
تا زیبا ، مال من بشه
جواب هر مسئله و
درد و سوال من بشه
من نمی خواستم همه رو
تو شعرم پر بدم ، ولی
اینکارو باید بکنم
تا زیبا مال من بشه
جز تو تموم دنیا پر
هر کسی غیر زیبا پر
خدا کنه ،زیبا نگه
خود توام با اونا پر 

شاعر : مریم حیدرزاده
 
 

قصه مون

دل من روی زمینه دل تو تو آسمونه
انقدر دوست دارم من که فقط خدا می دونه
بیا یه عهدی ببندیم ببینیم کدوم یک از ما
تا ته جاده ی دنیا بر سر عهدش می مونه
 بعضی قلبا بی ستارن یه ستاره هم ندارن
شایدم ستاره هاشون مث ما تو کهکشونه
برجای غرور بلندن که دارن به ما می خندن
کاش با هم بریم یه جا که بر خلاف شهرمونه
یادمه پرسیدم از تو که می شه با هم بمونیم ؟
گفتی این که دست ما نیست بذارش پای زمونه
چه بباری چه بتابی
چه بخندی چه بخوابی
عزیزم چه فرقی داره واسه اون که شد دیوونه
نکنه بری یه روزی با یه قایق از کنارم
واسه ی دلم نذاری نه اشاره نه نشونه
می دونم یه جای این عشق خستگی کار می ده دستت
مرغ عشقمون رو آخر می کنی بی آشیونه
من نمی دونم چی میشه نمی شه بگذرم از
تو
شاید اون موقع ببارم تا شاید بیای به خونه
خلاصه فقط می خواستم قصمون رو گفته باشم
می دونم که آخر عشق با خدای مهربونه
دل من فکراشو کرده که صبور و باوفا شه
کاش دل تو هم صبور شه این روزا اگر بتونه
دیگه حرفی نیست عزیزم بجز اشکی که می ریزم
کاش بپرسی راز
عشق و از گلای ناز پونه
 شاعر : مریم حیدر زاده