-<@ღ مریم پاییزی من ღ@>-

به اسمت می رسم،می لرزه قلبم، نمی دونی چه حالی داره بی تو

-<@ღ مریم پاییزی من ღ@>-

به اسمت می رسم،می لرزه قلبم، نمی دونی چه حالی داره بی تو

فاصله

فاصله

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست
بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست
گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن
گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست
پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف
تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست
گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت
جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست
رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزد دل من مساله ای نیست 

 

شاعر : مریم حیدرزاده

مثل هیچ کس

مثل هیچ کس

مث اون موج صبوری که وفاداره به دریا
تو مهی مثل حقیقت مهربونی مث رویا
چه قدر تازه و پاکی مث یاسای تو باغچه
مث اون دیوان حافظ که نشسته لب طاقچه
تو مث اون گل سرخی که گذاشتم لای دفتر
مث اون حرفی که ناگفته می مونه دم آخر
تو مث بارون عشقی روی تنهایی شاعر
تو همون آبی که رسمه بریزن پشت مسافر
مث برق دو تا چشمی توی یک قاب شکسته
مث پرواز واسه قلبی که یکی بالاشو بسته
مث اون مهمون خوبی که میآد آخر هفته
مث اون حرفی که از یاد دل و پنجره رفته
مث پاییزی ولیکن پری از گل های پونه
مث اون قولی که دادی گفتی یادش نمی مونه
تو مث چشمه آبی واسه تشنه تو بیابون
تو مث یه آشنا تو غربت واسه یه عاشق مجنون
تو مث یه سرپناهی واسه عابر غریبه
مث چشمای قشنگی که تو حسرت یه سیبه
چشمه ی چشمای نازت مث اشک من زلاله
مث زندگی رو ابرا بودنت با من محاله
یک روزی بیا تو خوابم بشو شکل یک ستاره
توی خواب دختری که هیچ کس و جز تو نداره
تو یه عمر می درخشی تو یه قاب عکس خالی
اما من چشمام رو دوختم به گلای سرخ قالی
تو مث بادبادک من که یه روز رفت پیش ابرا
بی خبر رفتی و خواستی بمونم تنهای تنها
تو مث دفتر مشقم پر خطای عجیبی
مث شاگردای اول کمی مغرور و نجیبی
دل تو یه آسمونه دل تنگ من زمینی
می دونم عوض نمی شی تو خودت گفتی همینی
تو مث اون کسی هستی که میره واسه همیشه
التماسش می کنی که بمون اون میگه که نمیشه
مث یه تولدی تو مث تقدیر مث قسمت
مث الماسی که هیچ کس واسه اون نذاشته قیمت
مث نذر بچه هایی مث التماس گلدون
مث ابتدای راهی مث اینه مث شمعدون
مث قصه های زیبا پری از خوابای رنگی
حیفه که پیشم نمونن چشای به این قشنگی
پر نازی مث لیلی پر شعری مث نیما
دیدن تو رنگ مهره رفتن تو رنگ یلدا
بیا مثل اون کسی شو که یه شب قصد سفر کرد
دید یارش داره میمیره موندش و صرف نظر کرد

شاعر : مریم حیدرزادهflirtyeyess3.gif : 25 par 45 pixels.

او

نیست صحبت از یک گل لاله  

از زیباترین گل گلستانه 

نیست صحبت از یک ستاره  

از ماه شبهای تیره و تاره 

نیست صحبت از یک قطره  

از دریاست برای من تشنه 

نیست صحبت از دیروز و امروز که 

از عمری کوتاه برای عاشق بودنه 

نیست صحبت از دوست داشتن که  

از دیوانه بودن و عاقل نماندنه 

نیست صحبت از دلی که پیش او جا مونده 

از منه که از او جدا مونده  

شاعر : هادی .ع

شبنم و برگ


بشنو حکایت آن شبنم و برگ 

که جدا کرد آنها را فقط مرگ  

که روزی رو درختی در سرزمینی 

میان برگ ها بود برگ جوانی 

گرچه می رقصید همراه باد بهاران 

اما بود تنها در میان یاران 

یک روز که باریدن قطره ها از ابرها 

بود قطره ای در میان آنها تنها 

دو تنها در میان جمع و بی کس 

نداشتن دوستی آنها با هیچ کس

چکید آن قطره پاک آسمانی 

به روی برگ گویی داشتن آشنایی

بشست غبار روی قلب برگ جوان را 

گویی که نگه داشتن زمان را

برگ عاشق قطره ی پاک شد

قطره یک شب مهمان یار شد

با طلوع خورشید در آغاز صبح بهاری 

دگر به پایان آمد ایام آشنایی

قطره بخار گشت و رفت به آسمانها

در فراقش برگ کرد آه و فغان ها

عمر برگ در فراق او خزان گشت 

رویس زرد شد و از درخت جدا گشت

آهسته افتاد بر این زمین خاکی

شایدش مرگ باشد پایان این جدایی 

چرا در فصل پاییز برگ ها زرد گشتند ؟

شاید آنها نیز در فراق یارشان بنشستند

شاعر : هادی عابدین

خبر

 

ای دل مگر خبر نداری  

تو دیگه مریم نداری  

تا کی چشم انتظاری  

دیدی تموم نشد جدایی 

تا کی به یادش می یاری  

دیگه نمی یاد روزای بهاری 

بین تو و اون یک فاصله ی خالی 

جز فراموشی مگه مونده راهی  

ای دل برو به فکر چاره باش  

دیگه مریم نیست و رویاهاش 

تو موندی و خاطره هاش   

تو و روزگار و غصه هاش  

شاعر : هادی .ع

 

 

این روزا

این روزا عادت همه رفتن و دل شکستنه
درد تموم عاشقا پای کسی نشستنه
این روزا مشق بچه ها یه صفحه آشفتگیه
گردای رو آینه فقط غم زندگیه
این روزا درد عاشقا فقط غم ندیدنه
مشکل بی ستاره ها یه کم ستاره چیدنه
این زوزا کار گلدونا از شبنمی تر شدنه
آرزوی شقایقا یه شب کبوتر شدنه
این روزا آسمونمون پر از شکسته بالیه
جای نگاه عاشقت باز توی خونه خالیه
این روزا کار آدما تو انتظار گذاشتنه
ساده ترین بهانشون از هم خبر نداشتنه
این روزا سهم عاشقا غصه و بی وفاییه
جرم تمومشون فقط لذت آشناییه
این روزا توی هر قفس تو خواب خونه جاریه
این روزا چشمای همه غرق نیاز شبنمه
رو گونه هر عاشقی چند قطره بارون غمه
این روزا ورد بچه ها بازی چرخ و فلکه
قلبای مثل دریامون پر از خراش و ترکه
این روزا عادت گلا مرگ و بهونه کردنه
کار چشمای آدما دل رو دیونه کردنه
این روزا کار رویامون از پونه خونه ساختنه
نشونه پروانگی زندگی ها رو باختنه
این روزا تنها چارمون شاید پرنده مردنه
رو بام پاک آسمون ستاره رو شمردنه
این روزا آدما دیگه تو قلب هم جاندارن
مردم دیگه تو دلهاشون یه قطره دریا ندارن
این روزا فرش کوچه ها تو حسرت یه عابره
هر جایی منتظر ورود یه مسافره
این روزا هیچ مسافری بر نمی گرده به خونه
چشای خسته تا ابد به در بسته می مونه
این روزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه
خلاصه حرف همه پر زدن و نموندنه
این روزا درد آدما فقط غم بی کسیه
زندگیشون حاصلی از حسرت و دلواپسیه
این روزا خوشبختی ما پشت مه نبودنه
کار تموم شاعرا فقط غزل سرودنه
این روزا درد آدما داشتن چتر تو بارونه
چشمای خیس و ابریشون همپای رود کارونه
این روزا دوستا هم دیگه با هم صداقت ندارن
یه وقتا توی زندگی همدیگر و جا می ذارن
جنس دلای آدما این روزا سخت و سنگیه
فقط توی نقاشیا دنیا قشنگ و رنگیه
این روزا جرم عاشقی شهر دل و فروختنه
چاره فقط نشستن و به پای چشمی سوختنه
اسم گلا رو این روزا دیگه کسی نمی دونه
اما تا دلت بخواد اینجا غریب فراوونه
این روزا فرصت دلا برای عاشقی کمه
زخمای بی ستاره ها تشنه یاس مرهمه
این روزا اشک مون فقط چاره بی قراریه
تنها پناه آدما عکسای یادگاریه
این روزا فصل غربت عشق و یبداری مجنونه
بغضای کال باغچه منتظر یه بارونه
این روزا دوستای خوبم همدیگر رو گم میکنن
دلای پاک و ساده رو فدای مردم میکنن
این روزا آدما کمن پشت نقاب پنجره
کمتر میبینی کسی رو که تا ابد منتظره
مردم ما به همدیگه فقط زود عادت می کنن
حقا که بی وفایی رو خوبم رعایت میکنن
درسته که اینجا همه پاییزا رو دوست ندارن
پاییز که از راه برسه پا روی برگاش می ذارن
اما شاید تو زندگی یه بغض خیس و کال دارن
چند تا غم و یه غصه و آرزوی محال دارن
این روزا باید هممون برای هم سایه باشیم
شبا به یاد هممون برای هم سایه باشیم
شبا که دلواپس کودک همسایه باشیم
اون وقت دوباره آدما دستاشون و پل میکنن
دردای ارغوانی رو با هم تحمل می کنن
اگه به هم کمک کنیم زندگی دیدنی میشه
بر سر پیمان می مونن دوستای خوب تا همیشه
اما نه فکر که کنیم این کار یه کار ساده نیست
انگار برای گل شدن هنوز هوا آماده نیست 

شاعر :مریم حیدرزاده

تو

تو پاکی مثل شبنم   

چکیدی رو گل مریم  

اومدی تو سرنوشتم  

مثل بارون آروم و نم نم 

خورشید قصه هامی 

مانا ترین خیالی 

حالا که دیگه نیستی  

انگار آرزویی محالی

کاشکی بیای یه روز دوباره    

این تنها آرزوی یاره

هادی چاره ای نداره 

فقط به دیدنت امیدواره ...

شاعر :هادی عابدین